عيسي جي . بولاتا/ترجمه: حسين فروزانفر
علت تأثير شگرف قرآن در مخاطبان اوليه اش را بايد در متن اين كتاب مقدس جست وجو كرد. البته درست است كه ارزيابى هر سخن دانش هاى خاص خود را دارد كه معاصران پيامبر(ص) از آن بى بهره بودند, ولى درعوض توان ذاتى درك عظمت بيانى قرآن را داشتند, و اين همان چيزى بود ك ه به طور انكارناپذيرى ايشان را به ستايش و خضوع در مقابل قرآن وا مى داشت.
از سوى ديگر مشركان هم به موجب همين انكارناپذيرى به جاى پرداختن به خود قرآن و ايراد هر گونه نقص يا نقضى به آن, سعى داشتند كه آن را بى ارتباط با مبدأ غيربشرى جلوه داده و آورنده اش را به بى پايگى ادعاى نبوت, منتسب سازند. اينان از آن رو به چنين ادعاهايى تمسك مى جستند كه نمى توانستند اثر ژرف و روزافزون قرآن را در اعماق جان تازه مسلمانانى كه قهرمانانه در برابر آزارها و تهديدها مقاومت مى كردند انكار و كتمان نمايند, و از سوى ديگر هرگونه ارتباطى بين قرآن و يك مبدأ آسمانى را پايان حيات فكرى خود دانسته, ناگزير وان مود مى كردند كه اين قرآن چيزى جز سحر, اما سحرى مؤثر نيست كه گوينده اش فـردى عـادى از جمع مـاست.1
و آن گاه كه مى خواستند ادعاى خود را با استدلال, موجه جلو دهند مى گفتند ببينيد! آهنگ كلمات و سجع بيان قرآن چه اندازه با سخن شعرا و كاهنان مشابهت دارد. اينان علاوه بر اين بهتان كه به حوزه سبك قرآن وارد مى آوردند, سعى در نازل معرفى كردن منبع آن نيز داشتند ك ه البته اين هر دو اتهام, داراى يك هدف بود, زيرا به اين ترتيب صحت اين پيام كه به گفته آورنده اش نه از او بلكه ازخدا بود, به اين دليل زير سؤال مى رفت كه در عرف عرب آن روزگار, شيطان و بت (صنم) نيز منبع الهام بودند (شياطين به شاعران, و اصنام به كاهنان وحى مى كردند) و چون كلامى با برانگيزندگى قرآن, از ارتباط داشتن با الله, جدا مى شد, ناگزير به آن دو منبع ديگر مى گراييد و گوينده اش به دليل ارتباط ادعايى با جن, مجنونى خوانده مى شد كه سخنش ارزش آن را ندارد كه به خاطر آن خدايان سنتى قبيله متروك شوند.